رعة
نویسه گردانی:
Rʽ
رعة. [ رِ ع َ ] (ع اِمص ، اِ) پرهیزگاری . (ناظم الاطباء): ریعة؛ پرهیزگاری . (منتهی الارب ). پرهیزگار شدن . (تاج المصادر بیهقی ). || قربانی که به مکه فرستند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || خوبی هیأت و زشتی آن (از اضداد است ). (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || حالت . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). حالت و شأن تقول : فلان حسن الرعة او سیی ٔ الرعة. (از المنجد). شأن . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة).
واژه های همانند
۱۸۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۸ ثانیه
خاک راه . [ ک ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خاک و گرد متعلق براه . غبار. خاکی که بر لباس شخص بازگشت کرده از مسافرت می نشیند. || رنج سفر. خ...
خران راه . [ خ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ده بیر بخش حومه ٔ شهرستان خرم آباد. واقع در پانزده هزارگزی شمال خاوری خرم آباد و پنج هزارگزی شمال...
خرج راه . [ خ َ ج ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پولی که در سفر خرج میشود. اعانتی که برای مخارج سفر کسی میشود. || کنایه از مرده . ۞ (آنند...
راه بنده . [ ب َ دَ / دِ] (اِخ ) دهی است از دهستان گروه بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت در 32هزارگزی شمال ساردوئیه و 18هزارگزی باختری راه مال...
راه بستن . [ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) ره بستن . مقابل راه گشودن و راه واکردن . (از آنندراج ). مانع رفتن شدن . (فرهنگ نظام ) : نبست راهش هرگز بلا...
راه آموز. (نف مرکب ) ره آموز. استاد. (بهار عجم ). راهنما و رهنمون . (از آنندراج ). راهنما و بدرقه . (ناظم الاطباء). و رجوع به ره آموز در همین لغت...
راه پیما. [ پ َ / پ ِ ] (نف مرکب ) راه پیمای . مخفف راه پیماینده . مسافر. (ناظم الاطباء). رهرو : پایکوبان میشود زآوازه ٔ طبل رحیل خویش را پیش ا...
راه پذیر. [ پ َ ] (نف مرکب ) مقابل راهنمای . (یادداشت مؤلف ). که راه و طریقی بپذیرد : آگاه باش که درازی و کوتاهی افتد برانگیختن را از به...
راه پرست . [ پ َ رَ ] (نف مرکب )که با راه انسی و آشنایی دارد. که پیوسته ملازم راه است . که با راه رفتن پیوند همیشگی دارد : حالی انگشتری...
راه پستی . [ هَِ پ ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) برای حمل مرسولات و محمولات پستی در خلال تاریخ ازراههای گوناگون استفاده میشده است که اکنو...