گفتگو درباره واژه گزارش تخلف رعی نویسه گردانی: RʽY رعی . [ رِ ع ْی ْ ] (ع اِ) علف و گیاه . ج ، اَرعاء. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). گیاهان که ستوران می خورند. (غیاث اللغات از منتخب اللغات و لطائف ) (آنندراج ) ۞ . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۰۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه واژه معنی رای زدن رای زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) با کسی در تدبیر امری مشورت کردن . (ناظم الاطباء). مشورت . شور کردن . سگالش کردن . (یادداشت مرحوم دهخدا). مشاوره ... رای مانا خرد جاویدان خویش رای این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. اصحاب رأی اَصْحابِ رَأْی، عنوان پیروان یکی از دو گرایش اصلی در فقه سدههای نخستین اسلامی که مروج کاربرد شیوههای اجتهاد الرأی در استنباط فقهی بو... میمون رای میمون رای . [ م َ مو / م ِ مو ] (ص مرکب ) مبارک فکر. که دارای رأی نیک است . نیک رأی . مبارک اندیشه . نیکورای : نظر همایون پادشاه میمون رای ... ناپاک رای ناپاک رای . (ص مرکب ) گم راه . بدنیت . بداراده . کسی که تدبیر و رای وی درست نباشد. (ناظم الاطباء). بداندیش .بداندیشه . که اندیشه ٔ پاک ندارد.... عالی رأی عالی رأی . [ رَءْی ْ ] (ص مرکب ) آنکه او را رأی ثاقب باشد. شیفته رای شیفته رای . [ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) که چون عاشقان و مفتونان فکر و اندیشه دارد. با اندیشه و رای درهم : من چو مخمور ز تب شیفته چشمم چه عجب ... صاحب رأی صاحب رأی . [ ح ِ رَءْی ْ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) دارای رأی و تدبیر صائب : فرزانه و صدر اجل و صاحب عالم کافروخته شد زو علم صاحب رأیان . سوزنی ... رأی سازی رأی سازی . [ رَءْی ْ] (حامص مرکب ) عمل رأی ساز. رجوع به رأی ساز شود. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۱۱ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود