رقم کردن . [ رَ ق َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نوشتن . (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف ). ترقیم . (تاج المصادر بیهقی )
: ترا جانت نامه است و کردار خط
به جان بر مکن جز به نیکی رقم .
ناصرخسرو.
مژده ترا ز چرخ که چرخ ای ملک همی
بر ملک و عمر تو رقم جاودان کند.
مسعودسعد.
کردم بر جان رقم شکر شب و مدح می
کآمدن دوست را بود ز هر دو سبب .
خاقانی .
|| مهر نمودن . || تمام کردن مکتوب . || ترتیب دادن و مرتب ساختن . (ناظم الاطباء). || نقش کردن . تحریر
: در وجد و حال همچو حمام است چرخ زن
بر دیده نام عشق رقم کرده چون حمام .
خاقانی .