رنج باریک . [ رَ ج ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از مرض دق باشد. (برهان قاطع). بیماری باریک . (مهذب الاسماء) (آنندراج ). تب دق . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تب سل . ذبول . (یادداشت مؤلف )
: به طنبور غم دور و نزدیک را
ز تارش دوا رنج باریک را.
ظهوری (از آنندراج ).
هست ارچه دوای رنج باریک محال
تارش به مسیحانفسی کرده علاج .
ظهوری .