اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

رنجه داشتن

نویسه گردانی: RNJH DʼŠTN
رنجه داشتن . [ رَ ج َ / ج ِ ت َ ] (مص مرکب ) آزرده ساختن . آزرده خاطر کردن . اذیت کردن . آزار رساندن . معذب ساختن . رنجه کردن . رجوع به رنجه کردن شود :
هر آن کس که پیش تو گیرد پناه
گرش رنجه داری تو باشد گناه .

فردوسی .


بدو گفت زرمهر کای شهریار
روان را بدین کار رنجه مدار.

فردوسی .


جنگ یکسو نه و دلشاد بزی
خویشتن را ومرا رنجه مدار.

فرخی .


ور نخواهد ماند باتو باغ و خانه خیرخیر
خویشتن رارنجه چون داری و چون شمعون کنی .

ناصرخسرو.


تا چند رنجه دارم در عشق دوست جان
تا چند بسته دارم در بند یار دل .

سوزنی .


خویشتن رنجه مدار از قبل فقد مراد
می خور انگار که آن نیز وفا و کرم است .

ظهیر فاریابی (از شعوری ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.