گفتگو درباره واژه گزارش تخلف رنگ نویسه گردانی: RNG رنگ . [ رِ ] (اِ) آهنگ مخصوص رقص . آهنگی که بتوان با آن رقصید ۞ .- یک رِنگی ؛ آوازی که تابع یک مقام باشد مثل شهرآشوب . (فرهنگ نظام ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲۰۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه واژه معنی رنگ لاک رنگ لاک . [ رَ ] (اِ مرکب ) هر جوهری که بدان رنگ کنند. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ). رنگ لکا رنگ لکا. [ رَ ل ُ ] (اِ مرکب ) رنگ لاک باشد و بدان چیزها رنگ کنند. (برهان قاطع) (آنندراج ). رجوع به لکا و لاک شود. ساده رنگ ساده رنگ . [ دَ / دِ رَ ] (ص مرکب ) صاف . بیرنگ . پاکیزه . بی آلایش : آب ، نرم است ولی خائن طبعساده رنگ است ولی پیچ و خم است .خاقانی (دیوان... رنگ هوا رنگ هوا. [ رَ گ ِ هََ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از تیرگی هوا. (از آنندراج ) (بهار عجم ). رنگ سازی رنگ سازی .[ رَ ] (حامص مرکب ) حیله گری . نیرنگ سازی . فریبکاری . مکاری . رجوع به رنگ ساختن و رنگ ساز شود : نباید که ایمن شوی زو به جنگ که در... رنگ زدن رنگ زدن . [ رَ زَ دَ] (مص مرکب ) رنگ بستن . (آنندراج ) (بهار عجم ). رنگ کردن . رنگین کردن . رجوع به رنگ کردن شود : چون قضا رنگ حادثات زندن... رنگ زردی رنگ زردی . [ رَ زَ ] (حامص مرکب ) کنایه از خجلت و شرمساری و شرمندگی : طمع آرد به مردان رنگ زردی طمع را سر ببر گر مرد مردی .ناصرخسرو. رنگ و رو رنگ و رو. [ رَ گ ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) لون و ظاهر چیزی . لون و نمای چیزی .- رنگ ورورفته ؛ چیزی که لون و نما و ظاهر آن از حالت اصلی ... رنگ و بو رنگ و بو. [ رَ گ ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) رنگ و بوی . رجوع به رنگ و بوی شود. آب و رنگ آب و رنگ . [ ب ُ رَ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) سپیدی و سرخی در چهره ورونق و جلا: خوش آب و رنگ . بد آب و رنگ : حواصل چون بود در آب چون رنگ هم... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ صفحه ۹ از ۲۱ ۱۰ ۱۱ ۱۲ ۱۳ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود