اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

رنگ

نویسه گردانی: RNG
رنگ . [ رِ ] (اِ) آهنگ مخصوص رقص . آهنگی که بتوان با آن رقصید ۞ .
- یک رِنگی ؛ آوازی که تابع یک مقام باشد مثل شهرآشوب . (فرهنگ نظام ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۰۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۰ ثانیه
دژخیمه رنگ . [ دُ م َ / م ِ رَ ] ۞ (ص مرکب ) دژخیم رنگ . بدشکل . بدهیئت . (ناظم الاطباء).
رنگ آوردن . [ رَ وَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از خجل شدن و رو ساختن باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ). رنگ برآوردن . (برهان قاطع). رنگ دادن و رنگ ...
رنگ باختگی . [ رَ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) رنگ پریدگی . پریدگی رنگ . پریدگی و بیرنگ شدن چهره از خشم یا ترس یا بیماری . رجوع به رنگ باختن و...
رنگ باختن . [ رَ ت َ ] (مص مرکب ) پریدن رنگ از ترس و بیم . زرد شدن رنگ چهره از ترس . رنگ پریدن . رجوع به رنگ پریدن شود : رنگ می بازد ز ن...
رنگ برکان . [ رَ گ ِ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نام سنگی است بسیار نرم که شیشه گران آن را به جهت شیشه سفید کردن بکار برند. (برهان قا...
رنگ بریدن . [ رَ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) معمول رنگریزان است که چون رنگ بر مقصود سیر شود به اشیای ترش آن را بشویند تا نیمرنگ گردد، گویند رنگش ...
رنگ برگان . [ رَ گ ِ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )رنگ برکان . (برهان قاطع). رجوع به رنگ برکان شود.
رنگ یافتن . [ رَ ت َ ] (مص مرکب ) رنگین شدن . دارای رنگ شدن . رنگی شدن . (بهار عجم ) : از می شه بس که رخش یافت رنگ کرد فراموش خورشهای بن...
زعفران رنگ . [ زَ ف َ رَ ] (ص مرکب ) برنگ زعفران . زعفرانی . زردرنگ : زعفران رنگ نماید سر سکباش ولیک گونه ٔ خرمگس است آنکه ز سکبا بینند.خاقانی...
رنگ کشیدن . [ رَک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) رنگ دادن . رنگ بخشیدن . رنگ کردن . رجوع به رنگ دادن و رنگ کردن شود : جواهر تو بخشی دل سنگ راتو...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.