گفتگو درباره واژه گزارش تخلف رنگ نویسه گردانی: RNG رنگ . [ رِ ] (اِ) آهنگ مخصوص رقص . آهنگی که بتوان با آن رقصید ۞ .- یک رِنگی ؛ آوازی که تابع یک مقام باشد مثل شهرآشوب . (فرهنگ نظام ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲۰۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه واژه معنی پلنگ رنگ پلنگ رنگ . [ پ َ ل َ رَ ] (ص مرکب ) انمر. برنگ و گونه ٔ پلنگ : نمر؛ پلنگ رنگ شدن . (منتهی الارب ). || اسبی که رنگ پلنگ داشته باشد. (آنندراج... باده رنگ باده رنگ . [ دَ / دِ رَ ] (ص مرکب ) برنگ باده . برنگ شراب . گلگون . سرخ رنگ . میگون : همه جامه ها کرده پیروزه رنگ دو چشمان پر از خون و رخ باد... رانگ رنگ رانگ رنگ . [ ] (اِخ ) ناحیتی است از تبت بهندوستان و چینستان پیوسته و اندر تبت ناحیتی از این درویش تر نیست . جای ایشان در خیمه هاست و خواس... رنگ آمیز رنگ آمیز. [ رَ ] (نف مرکب ) کنایه از نقاش است . (از آنندراج ). نقاش که کارش مخلوط کردن رنگها بهم و رنگ با آب است . (فرهنگ نظام ). نقاش . (ن... چرمه رنگ چرمه رنگ . [ چ َم َ / م ِ رَ ] (ص مرکب ) خشینه . رجوع به خشینه شود. رنگ بسته رنگ بسته . [ رَ ب َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) رنگ ثابت . ثابت رنگ . آنچه دارای رنگ پایدار باشد. رنگ نرو : سپید است دستار لیکن مذهب سیاه است جبه... رنگ بستی رنگ بستی . [ رَ ب َ ] (حامص مرکب ) رنگ بست بودن . رجوع به رنگ بست شود : رنگی به رنگ بستی رنگ شکسته نیست مهتاب را همیشه به یک رنگ دیده ای... رنگ پذیر رنگ پذیر. [ رَ پ َ ] (نف مرکب ) آنکه یا آنچه رنگ پذیرد. آنکه یا آنچه رنگ بردارد. رجوع به رنگ پذیرفتن و رنگ برداشتن و رنگ گرفتن شود. رنگ کاری رنگ کاری . [ رَ ] (حامص مرکب ) شغل و کار رنگ کار. عمل رنگ کار. رجوع به رنگ کار شود. || نیرنگ سازی . حیله گری . چاره سازی . رجوع به رنگ کار و ... رنگ فروش رنگ فروش . [ رَ ف ُ ] (نف مرکب ) ابریشم فروش . رنگ روش . (برهان قاطع) (آنندراج ). || رنگرز. (برهان قاطع). || آنکه کارش رنگ فروشی باشد. آنکه ... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ صفحه ۸ از ۲۱ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود