رنگ برآوردن . [ رَ ب َ وَ دَ ] (مص مرکب ) رنگ آوردن . خجل شدن . (برهان قاطع) (آنندراج ). رجوع به رنگ آوردن شود. || خشم و قهر با خجالت آمیخته . (آنندراج ). رجوع به رنگ آوردن شود
: سنان خصم ترا گر ستاره وصف کنم
ستاره بر روش آسمان برآرد رنگ .
ازرقی (از آنندراج ).
|| نیرنگ ساختن . حیله و مکر بکار بردن . رجوع به رنگ آوردن شود
: برآورد خربنده هرگونه رنگ
پرستنده بنشست با می بچنگ .
فردوسی .