اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

رنگ ریختن

نویسه گردانی: RNG RYḴTN
رنگ ریختن . [ رَ ت َ ] (مص مرکب ) زایل شدن رنگ . (از آنندراج ). رنگ باختن . رنگ رفتن . رنگ جهیدن . رنگ پریدن . رجوع به همین ماده ها شود :
پسر کآنهمه شوکت و پایه دید
پدر را بغایت فرومایه دید
خیالش بگردید و رنگش بریخت
ز هیبت به بیغوله ای در گریخت .

سعدی (بوستان از بهار عجم ).


چه گلها می توان چید از دل بیطاقت عاشق
در آن محفل که رنگ از چهره ٔ تصویر می ریزد.

صائب (از بهار عجم ).


ز یاد آن ستمگر از رخ من رنگ می ریزد
دل این شیشه ٔ نازک ز نام سنگ می ریزد.

صائب (از بهار عجم ).


می چنان دشمن شرم است که گر سایه ٔ تاک
بر سر حسن فتد رنگ حنا می ریزد.

صائب (از آنندراج ).


|| طرح عمارت افکندن و بنای کار گذاشتن . (غیاث اللغات ) (از آنندراج ) :
کی بود در سوختن نسبت به من خاشاک را
رنگ آتشخانه ازخاکستر من ریختند.

سلیم (از آنندراج ).


عشق از خاکستر ما ریخت رنگ آسمان
این شرار شوق اول در دل آدم گرفت .

صائب (از آنندراج ).


مدار دست ز تعمیر دل دراین موسم
که ریخت لاله و گل رنگ شادمانی را.

صائب (از آنندراج ).


- رنگ کاری ریختن ؛ شروع به کار کردن . (از آنندراج ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
رنگ بر آب ریختن . [ رَ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) منصوبه برانگیختن . (آنندراج ). منصوبه ٔ تازه برانگیختن . (غیاث اللغات ). رنگ بر آب زدن . (آنندراج )...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.