اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

رنگ زدن

نویسه گردانی: RNG ZDN
رنگ زدن . [ رَ زَ دَ] (مص مرکب ) رنگ بستن . (آنندراج ) (بهار عجم ). رنگ کردن . رنگین کردن . رجوع به رنگ کردن شود :
چون قضا رنگ حادثات زند
ناظرش حزم پیش بین تو باد.

انوری .


دست سخن کی رسد در تو که از پاس تو
تا که سخن رنگ زد رنگ سخنور شکست .

انوری (از بهار عجم ).


معمار وجود ار نزدی رنگ تو برعشق
در آب محبت گل آدم نسرشتی .

حافظ (از بهار عجم ).


زده ای رنگ حنا چون گل رعنا بر کف
زده ای رنگ حنا بر کف و رعنا زده ای .

لسانی (از آنندراج ).


|| کنایه از تعمیر کردن باشد. (بهار عجم ) (از آنندراج ). رنگ ریختن . رجوع به رنگ ریختن شود. || نیرنگ بکار بردن . فریب دادن . گول زدن .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
رنگ بر آب زدن . [ رَ ب َ زَ دَ ] (مص مرکب ) رنگ بر آب ریختن . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). منصوبه برانگیختن . (آنندراج ). منصوبه ٔ تازه برانگیخت...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.