رنگ گسیختن . [ رَ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) رنگ باختن . رنگ پریدن . بیرنگ شدن . رنگ گریختن . رنگ ریختن . رجوع به همین ماده ها شود
: تا دیده عقد گوهرغلطان گسیخته
رنگ عذار سبحه ٔ مرجان گسیخته .
محمدسعید اشرف (از آنندراج ).
تا بند از نقاب بت ما گسیخته
از شرم رنگ صورت دیبا گسیخته .
محمدسعید اشرف (از آنندراج ).
چو بگسیخت رنگ کسی از خمار
رفو می کنی با می خوشگوار.
ملا طغرا (از بهار عجم ).