رنگ نهادن . [ رَ ن ِ
/ ن َ دَ ](مص مرکب ) رنگ از دست دادن . بیرنگ شدن
: لاله از شرم چهره ، رنگ نهاد
شکر از شور خنده تنگ نهاد.
ظهوری (از بهار عجم ).
|| رنگ کردن . رنگین کردن
: ز ضعف بر نتوانم گرفت پا ز زمین
اگر به پا نهدم روزگار رنگ حنا.
واله هروی (از آنندراج ).