رو
نویسه گردانی:
RW
رو. (نف مرخم ) مخفف روب : جارو. پارو.
واژه های همانند
۱۹۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
خفته رو. [ خ ُ ت َ / ت ِ رِ / رُو ] (نف مرکب ) آنکه در خواب راه رود. بیماری است که مبتلا بدان در خواب راه می رود بدون آنکه بیدار شود.
خلوت رو. [ خ َل ْ وَ رَ / رُو ] (نف مرکب ) ریاضت کش . درویش . آنکه طالب خلوت است عبادت را : جز او هر که را دیدم از خسروان ندیدم در اوجای خلو...
خنده رو. [ خ َ دَ / دِ ] (ص مرکب ) رجوع به خنده روی شود.
خیره رو. [ رَ / رِ ] (ص مرکب ) بی حیا. بی شرم . (از آنندراج ). رجوع به خیره روی شود.
درشت رو. [ دُ رُ رو ] (ص مرکب ) درشت روی . درشت صورت . || تندخوی . بدخلق . || گستاخ .
رو دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) واقع شدن . (آنندراج ). پیش آمدن . حادث گشتن . بوقوع پیوستن . اتفاق افتادن . روی دادن . رجوع به روی دادن شود : تا...
رو بستن . [ ب َت َ ] (مص مرکب ) رو گرفتن . حجاب بر چهره گرفتن . رجوع به روبسته شود. || زفت شدن و غلظت پیدا کردن روی مایعی چون شیر و آش ...
رو رفتن . [ رَ ت َ ] (مص مرکب ) در تداول عامه ، افتادن اسب و استر و جز آن به سینه بر زمین . افتادن اسب و سایر ستور و این عیبی است . قسمی س...
رو کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پیش آمدن . واقع شدن . حادث شدن : بدبختی به ما رو کرد. دولت به ما رو کرد. (یادداشت بخط مؤلف ). حاصل شدن . ظهو...
سایه رو. [ ی َ/ ی ِ رَ / رُو ] (نف مرکب ) کنایه از شب زنده دار. (برهان ) (آنندراج ). شب زنده دار. (شرفنامه ). || کنایه از دزد و عیار و شب رو. (بر...