گفتگو درباره واژه گزارش تخلف رو نویسه گردانی: RW رو. [ رَ] (اِخ ) ۞ (1763 - 1807 م .). از خاورشناسان آلمانی بود. وی در اوترخت متولد شد. از آثار او برخی از ترجمه ها از زبانهای عبرانی و عربی به آلمانی است . رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۹۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه واژه معنی قبله رو قبله رو. [ ق ِ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) در تداول رو بقبله است . میان رو این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. رو دیدن جانبداری کردن ، طرف کسی را گرفتن بیت شاهد از حافظ : عابدان آفتاب از دلبر ما غافلند ای ملامتگو خدا را رو مبین آن رو ببین خواب رو این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. هرزه رو هرزه رو. [ هَََ زَ / زِ رَ / رُ ] (نف مرکب ) دیری کننده . (ناظم الاطباء). || آنکه بدون اراده و بدون کار به هرجا آمد و شد می کند و سخن چینی و... واپس رو واپس رو. [ پ َ رَ / رُو ] (نف مرکب ) بازپس رونده ، عقب رونده : گفت آن را من نخواهم . گفت چون ؟گفت او واپس رو است و بس حرون . مولوی (مثنوی ... موکب رو موکب رو. [ م َ / مُو ک ِ رَ / رُو ] (نف مرکب ) رونده در التزام رکاب شاه . که در موکب پادشاه یا بزرگ یا امیری حرکت کند. که در التزام رکاب ... بهر و رو بهر و رو. [ ب َ رُ رو ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) بهر رو. جمال . وجاهت و صباحت . (از یادداشت بخط مؤلف ). به بهر رو و بر و رو رجوع شود. پیاده رو پیاده رو. [ دَ / دِ رَ / رُو ] (اِ مرکب ) قسمتی از دو طرف راه یا خیابان یا کوچه که گذرگاه پیادگان فقط می باشد. مقابل سواره رو، بمعنی قسمت می... آفتاب رو آفتاب رو. (اِ مرکب ) جائی که آفتاب بر آن تابد. بَرآفتاب . آفتاب گاه . مشراق .مشرقه . بتو. مقابل نَسا، نَسار، نَسَر : در موسم زمستان سعدی دو چی... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ صفحه ۱۱ از ۲۰ ۱۲ ۱۳ ۱۴ ۱۵ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود