گفتگو درباره واژه گزارش تخلف رو نویسه گردانی: RW رو. [ رَ] (اِخ ) ۞ (1763 - 1807 م .). از خاورشناسان آلمانی بود. وی در اوترخت متولد شد. از آثار او برخی از ترجمه ها از زبانهای عبرانی و عربی به آلمانی است . رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۹۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه واژه معنی پشت رو پشت رو. [ پ ُ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) وارونه . وارون . واژون . باژگون . باژگونه . اَشن َ: پیراهنت را پشت رو پوشیده ای . بهر رو بهر رو. [ ب َ رِ رو ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خوشگلی . جمال . (یادداشت بخط مؤلف ). فلک رو فلک رو. [ ف َ ل َ رَ / رُو ] (نف مرکب ) فلک رونده . فلک سیر.(فرهنگ فارسی معین ). فلک پیما. فلک پیمای . فلک پایه . کره رو کره رو. [ ک َ رَ رَ / رُو ] (اِ) در تداول مردم قزوین ؛ نوعی انگور. (یادداشت مؤلف ). گرد رو گرد رو. [ گ ِ دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اطراف و دور رو. (از برهان ) (از آنندراج ) : گلشن حسن تو از آب گهر سیراب است گرد رو چاه زنخدان ترا د... گرم رو گرم رو. [ گ َ رَ / رُ ] (نف مرکب ) شتاب رو. (رشیدی ). تعجیل و شتاب کننده . (برهان ). تیزرو. (آنندراج ). آنکه بشتاب رود : اگر دیر شد گرم رو باش و ... سبک رو سبک رو. [ س َ ب ُ رَ / رُو ] (نف مرکب ) بمعنی سبکپای که گریزپای و تند و تیز رونده و جلدرفتار و شتاب رو باشد. (برهان ). شتاب رو. (شرفنامه ) (رشید... سبک رو سبک رو. [ س َ ب ُ ] (ص مرکب )سبک روی . بدگوهر. وقیح . پررو. بی شرم : همه ساله تا بود خونریز بودسبکرو و بدگوهر و تیز بود. فردوسی .هر زمان تازه یکی... سپس رو سپس رو. [ س ِ پ َ رَ / رُو ] (نف مرکب ) پیرو و پس رو. (ناظم الاطباء). ذانب . دابر. (منتهی الارب ). سفسیر.(صراح اللغة). || مرید. (ناظم الاطباء). سخت رو سخت رو. [ س َ ] (ص مرکب ) سخت روی . کنایه از مردم درشت و ناهموار. (آنندراج ) : جوان سخت رو در راه بایدکه با پیران بی قوت بیاید.سعدی . تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۲۰ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود