گفتگو درباره واژه گزارش تخلف رو نویسه گردانی: RW رو. [ رَ] (اِخ ) ۞ (1763 - 1807 م .). از خاورشناسان آلمانی بود. وی در اوترخت متولد شد. از آثار او برخی از ترجمه ها از زبانهای عبرانی و عربی به آلمانی است . رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۹۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه واژه معنی رو باز کردن رو باز کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نقاب از چهره برداشتن . کشف حجاب کردن . برقع از رخساره برافگندن : اکنون که تو روی باز کردی رو باز به خیر... رو بازگشادن رو بازگشادن . [ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) رو باز کردن . روی گشاده کردن . گشودن نقاب و حجاب از چهره : در روی تو گفتم سخنی چند بگویم رو بازگشادی و ... رو گردانیدن رو گردانیدن . [ گ َ دَ] (مص مرکب ) رو گرداندن . گذاشتن و ترک کردن . (ناظم الاطباء). اعراض کردن . (آنندراج ) (مجموعه ٔ مترادفات ص 44). روی گردان... بر رو دویدن بر رو دویدن . [ ب َ دَ دَ ](مص مرکب ) شوخی کردن . (غیاث اللغات از بهار عجم ). پشت رو کردن پشت رو کردن . [ پ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) وارون کردن بدانگونه که جانب انسی وحشی شود و ابره بزیر و آستر به روی افتد. وارونه کردن جامه و غیر... به رو آوردن وقتی موضوع شرم آور یا ناراحت کننده ای برای شخصی وجود داشته باشد و دیگری جلوی روی آن شخص به آن موضوع اشاره کند. به رو نیاوردن هنگامی است که شخصی کاری... رو سفید کردن باعث افتخار شدن رو سخت کردن رو سخت کردن . [ س َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اصرار و ابرام کردن . لجاج ورزیدن . مقاومت کردن . (یادداشت مؤلف ). رو ترش کردن رو ترش کردن . [ ت ُ رُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ترشرویی کردن . گره بر ابرو افکندن . خود را عبوس نشان دادن . اخم کردن . کراهت نمودن : شکر یزدان طو... رو دست رفتن رو دست رفتن . [ دَ رَت َ ] (مص مرکب ) در تداول عامه ، در مزایده و حراج بیش از دیگری بر قیمت متاع افزودن . (یادداشت مؤلف ). تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱۱ ۱۲ ۱۳ ۱۴ ۱۵ ۱۶ صفحه ۱۷ از ۲۰ ۱۸ ۱۹ ۲۰ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود