گفتگو درباره واژه گزارش تخلف رو نویسه گردانی: RW رو. [ رَ] (اِخ ) ۞ (1763 - 1807 م .). از خاورشناسان آلمانی بود. وی در اوترخت متولد شد. از آثار او برخی از ترجمه ها از زبانهای عبرانی و عربی به آلمانی است . رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۹۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه واژه معنی قدم رو این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. رو وار کلمه قدیمی شیرازی تلفظ: رو بر وزن مو + وار بر وزن کار قسمت رویی گیوه که با نخ ضخیم و سفید رنگ دوخته میشود. رو آیک گلنگدن شیب رو زیر و رو در گویش کازرونی(ع.ش) هیچ رو هیچ رو. هیچ روی. مانند به هیچ وجه، هیچگاه، به هیچ شکل و صورت. عبارت به هیچ وجه من الوجوح=به هیچ شکل از اشکال متصور. زان رو زان رو. (ق. فا.). از آن رو؛ از آن روی، از آن جهت، بدان سبب و علت: موی سفید را نه از آن رو کنم سیاه تا باز نوجوان شوم و صد کنم گناه نی جامه از برای مصی... تلخ رو تلخ رو. [ ت َ ] (ص مرکب ) تندمزاج و درشت رو. (ناظم الاطباء). تلخ ابرو. تلخ جبین . (مجموعه ٔ مترادفات ) (بهار عجم ) (آنندراج ). کنایه از ترشرو و بی... تنگ رو تنگ رو. [ ت َ ] (ص مرکب ) تنگ روی . رجوع به همین کلمه شود. تهی رو تهی رو. [ ت َ / ت ِ / ت ُ رَ / رُو] (نف مرکب ) تک رو. تنهارونده . بی همراه : بت تنهانشین ماه تهی روتهی از خویشتن تنها ز خسرو. نظامی . || گمراه ... رنگ رو رنگ رو. [ رَ رَ / رُو ] (نف مرکب ) آنچه رنگش برود. آنچه رنگش ثابت نیست . جامه یا پارچه ای که رنگ آن از آفتاب بشود. رنگ باز (در لهجه ٔ مردم... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۲۰ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود