روباه . (اِ)
۞ نام جانوری دشتی که آن را به حیله گری نسبت کرده اند. (آنندراج ) . یکی از حیوانات پستاندار گوشتخوار و از جنس سگ که حیله گری را بدان نسبت میدهند. (ناظم الاطباء). جانوری است وحشی و گوشتخوار و پستاندار از خانواده ٔ سگ . روباه دارای پوستی نرم و پرمو و دمی بزرگ و انبوه است و برنگهای سرخ و خاکستری و سیاه و زرد دیده می شود. پوست این حیوان را آستر لباس می کنند و گاهی برای زینت بکار میرود. ج ، روباهها، روباهان . روبه اسم فارسی ثَعْلَب است . (فهرست مخزن الادویه ). حیوانی است که در کثرت حیله وری و زیرکی ضرب المثل و معروف ، و در مشرق بسیار است و مرغان و حیوانات کوچک را شکار کند. این حیوان در میان باغها و خرابه ها و قبرستانها بسیار یافت می شود. (از قاموس کتاب مقدس ). ثَعْلَب . (دهار). تَتْفُل . تُفَّل . دَوْبَل . دَیْسَم . رَوّاغ . سُماسِم . سَمْسَم . ضَوّاغ . عَسْلَق . عَقْف . غَشْفَل . وَعْوَع . هِجْرِس . هَقَلَّس .هَیْطَل . (منتهی الارب ). ابوالنحیص . ابوالحصین . ابوالخبیص . ابوالنجم . ابوالوثاب . ابوعویل . ابونوفل . ابوحفص . ابوحنبص . ام رقاش . ام عوبل . (المرصع)
: شود بدخواه تو روباه بددل
چو شیرآسا تو بخرامی به میدان .
شهید.
گرسنه روباه شد تا آن درخت
هرگهی بانگی بجستی تند و سخت .
رودکی .
گرسنه روباه شد تا آن تبیر
چشم زی او بر بمانده خیرخیر.
رودکی .
به شاه ددان کلته روباه گفت
که دانا زد این داستان در نهفت .
ابوشکور.
و از او [ از ناحیت تبت ] مشک بسیار خیزد و روباه سیاه ... (حدود العالم ).
یکی از جای برجستم چنان شیر بیابانی
و غیوی برزدم چون شیر بر روباه درغانی .
ابوالعباس .
بلای من آمد همه دانش من
چو روباه را موی و طاوس را پر.
ابوالعلاء.
ز پویندگان هرکه مویش نکوست
بکشت و ز ایشان برآهیخت پوست
چوسنجاب و قاقم چو روباه گرم
چهارم سمور است کش موی نرم .
فردوسی .
که روباه با شیر ناید براه
دلیری مکن جنگ ما را مخواه .
فردوسی .
شیر نر وقت هنر پیش تو روباه بود
زشت باشد که ترا گویم تو شیر نری .
فرخی .
به نامت ار بنگارند روبهی بر خاک
چو صید خواهی از او شیر گیرد آن روباه .
فرخی .
همیشه تا به شرف باز برتر ازگنجشک
چنان کجا به هنر شیر برتر از روباه .
فرخی .
اگر عاشق شود شیر دژآگاه
به عشق اندر شود هم طبع روباه .
(ویس ورامین ).
بندگان را زبان نگاه باید داشت با خداوندان که محال است روباهان را با شیران چخیدن . (تاریخ بیهقی ). روباهان را زهره نباشد از شیر خشم آلود که صید گوزنان نمایند. (تاریخ بیهقی ). [ پوستین ] روباه گرمتر از سمور بود. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
مردی از شاه و خدعه از بدخواه
حمله از شیر و حیله از روباه .
سنائی .
حمله با شیرمرد همراه است
حیله کار زن است و روباه است .
سنائی .
هر آن کسی که بود گاه غدرچون روباه
گمان مبر که بود گاه قدر چون ضیغم .
عبدالواسع جبلی .
ز آب آن میوه که روباه خورد
آب کون سگ دیوانه مخور.
خاقانی .
پیش او حمله های شیر فلک
راست چون حیله های روباه است .
ظهیر فاریابی .
در پیش حمله ٔ تو کجا ایستد عدو
روباه را چه طاقت زور غضنفر است .
ظهیر فاریابی .
روباه را چه صید میسر شود همی
در بیشه ای که شیر ژیان در کمین بود.
رفیع لنبانی .
روباه به در خانه ٔ خویش چندان قوت دارد که شیر به در خانه ٔ کسان ندارد. (مرزبان نامه ). || بمجاز، ضعیف و ناتوان و ترسنده
: کنون دشت روباه بینم همی
سر از رزم کوتاه بینم همی .
فردوسی .
-
روباه به گردون گرفتن ؛ با شکیبایی بسیار کاری صعب انجام دادن
: و گفته اند که اتابک ایلدگز روباه به گردون گیرد یعنی او را مایه ٔ اصطبار بسیار است . (تاریخ سلاجقه ٔ کرمان ).
-
روباه را در تله داشتن ؛ یعنی شخص محیل را به دام خود کشیدن . (از آنندراج ).
-
شیخ روباه ؛ در تداول عامه ، شیخ مکار و مزور و حیله گرو ریاکار.
-
امثال :
به روباه گفتند شاهدت کیست گفت دنبم ؛ یعنی این گواه مغرض و در امرذینفع است . نظیر: دم روبه گواه روباه است . رجوع به امثال و حکم شود.
روباه به سوراخ نمی رفت جاروب به دمش بست ؛ یعنی بر مشکلی که قادر به حل و رفع آن نبود مشکلی تازه افزود. نظیر: موش به سوراخ نمی رفت جاروب به دمش بست .رجوع به امثال و حکم شود.
روباه تا ته چاه است کرباس خیر می کند ؛ یعنی در زمان گرفتاری و ناتوانی و بینوایی وعده های خوش و شیرین می دهد. به هنگام پیری و پایان عمر زهد و عبادت پیشه کرده است . رجوع به مثل «الاَّن قد ندمت و ماینفع الندم » در امثال و حکم شود.