اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

روبعة

نویسه گردانی: RWBʽ
روبعة. [ رَ ب َ ع َ ] (ع ص ) کوتاه بالا. و صاحب صحاح به زای معجمه گفته . (منتهی الارب ). رجوع به زوبعة شود. || کوتاه قامت حقیر. (از معجم متن اللغة) (از لسان العرب ). و صاحب اقرب الموارد این معنی را در زوبع آورده است . رجوع به کلمه ٔ مزبور شود. || کوتاهی پاشنه . (منتهی الارب ) ۞ . آنکه عصب ستبر بالای پاشنه اش کوتاه باشد. (از لسان العرب ). القصیرالعرقوب . (معجم متن اللغة). || (اِمص ) علتی است مر شتربچه ها را. (منتهی الارب ) (از معجم متن اللغة) (از اقرب الموارد). || چهارزانو نشستن . (از معجم متن اللغة) (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
روباه شدن . [ ش ُ دَ] (مص مرکب ) کنایه از ضعیف و ناتوان گشتن . قدرت و شجاعت را از دست دادن . خائف و مرعوب شدن : شیر در بادیه ٔ عشق تو روبا...
چشمه روباه . [ چ َ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خسروآباد شهرستان بیجار که در 4 هزارگزی شمال خاوری خسروآباد و 2 هزارگزی حاجی آباد واقع است ...
کبک و روباه . [ ک َ ک ُ ] (اِخ ) نام رودی است . آبش تلخ و شور و بی فایده است . از چشمه ٔ بی بی حکیمه برخیزد و از میان ناحیه ٔ لیراوی کوه کی...
دم روباه دان . [ دُ ] (اِخ ) دهی از دهستان رستم بخش اهرم شهرستان بوشهر با 126 تن سکنه . آب آن از چاه . راه آن اتومبیل رو است . (از فرهنگ جغ...
روباه رنگین . [ هَِ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) روباه رنگ برنگ . روباه رنگارنگ . روباهی که پوست او ملون و برنگهای گوناگون باشد : شنیدم که ...
خربزه ٔ روباه . [ خ َ ب ُ زَ / زِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )حنظل را گویند و آنرا به کرمانی خرزهره و بعربی علقم می نامند. (برهان قاطع) (از ...
روباه برطاسی . [ هَِ ب َ/ ب ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به برطاس شود.
روباه بازی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) حیله گری کردن . چون روباه مکر و فریب و فسون بکار بردن . نیرنگ بازی کردن . دیصان . (تاج المصادر بیهقی ...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.