روث
نویسه گردانی:
RWṮ
روث . [ رَ ] (ع مص ) سرگین افگندن ستور. (دهار). سرگین اوکندن ستور. (مصادر زوزنی ). سرقین انداختن ، و در مثل گویند: احشک و تروثنی ؛ ای اعطیک الحشیش و تعطینی الروثة. (از منتهی الارب ). راث الفرس ُ روثاً؛ مثل تغوط الرجل . (اقرب الموارد). سرگین انداختن . (غیاث اللغات ). || (اِ) سرگین . (دهار). سرگین خر. (مهذب الاسماء). سرگین اسب و سایر سُمداران . ج ، اَرْواث . (از اقرب الموارد) : ستور را دید که در راه روث افگند. فریاد برآورد که بشر حافی نماند. نگرستند چنان بود. گفتند به چه دانستی ؟ گفت : بدانکه تا او زنده بود در جمله ٔ راه بغداد روث ستوری دیده نبود. (تذکرة الاولیاءعطار). روث و فرث تازه افتاده . (جهانگشای جوینی ).
واژه های همانند
۲۴ مورد، زمان جستجو: ۱.۰۲ ثانیه
دریای روس . [ دَرْ ی ِ ] (اِخ ) دریای سیاه . دریای بنطس . بحرالروس . رجوع به بحرالروس ذیل بحر و دریای سیاه در ردیف خود شود.
روس انگرده . [ اَ گ ُ دَ / دِ ] (اِ) مخفف روپاس انگرده . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). روباه تربک است که سگ انگور باشد چه روس بمعنی روباه...
رؤوس الجبال به معنای (قلههای کوهها)، به نقطهای از بلندترین قلههای رشتهکوه حجر که در شبه جزیره مسندم واقع شدهاست اطلاق میشود . وجه تسمیه منطقهٔ ...
ترکستان روس . [ ت ُ ک ِ ن ِ ] (اِخ ) رجوع به ترکستان غربی شود.