روح
نویسه گردانی:
RWḤ
روح . [ رَ وَ ] (ع مص ) فراخی و گشادگی میان هر دو پا در رفتن ، غیر فحج که پیش پایها نزدیک و پاشنه ها دور نهاده رفتن است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گشادگی . گشادگی میان دو پا. مقابل فَحَج . (المنجد). فراخ نهادن پیش پاها از یکدیگر در گام زدن چنانکه پاشنه ها به هم نزدیک باشند. || (اِ) مرغهای پراکنده و متفرق یا مرغها که بسوی آشیانه بازگردند شبانگاه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از متن اللغة). مؤنث آن رَوَحة. (متن اللغة).
واژه های همانند
۱۴۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
روح . (اِخ ) ابن حبیب ثعلبی . از صحابه است . وی از ابوبکر صدیق روایت کرد و در «جابیه » حضور داشت . (از تاج العروس ).
روح . (اِخ ) ابن زنباع بن روح بن سلامة الجذامی ، مکنی به ابوزرعه . حاکم فلسطین از قبل عبدالملک مروان ، متوفی به سال 84 هَ .ق . وی به صفت...
روح . (اِخ ) ابن سیار، یا سیاربن روح . بعضی او را از جمله ٔ صحابه گفته اند. (از تاج العروس ).
روح . (اِخ ) ابن صالح همدانی . متوفی در 171 هَ .ق . / 787 م . در روزگار الهادی و آغاز روزگار هارون الرشید امارت موصل را داشت ، سپس از طرف هارو...
روح . (اِخ ) ابن عائذ. محدث است و از ابی العوام روایت دارد. (از تاج العروس ).
روح . (اِخ ) ابن عبادة، علاء قیسی ، مکنی به ابومحمد. تابعی و محدث است .ابن الندیم گوید: روح بن عباده فقیهی است از اصحاب حدیث ، متوفی در بع...
روح . (اِخ ) ابن عبدالاعلی ، مکنی به ابوهمام . او را پنجاه ورقه شعر است . (از الفهرست ابن الندیم ). و رجوع به ابوهمام روح شود.
روح . (اِخ ) ابن عبدالمؤمن بصری ، مکنی به ابوالحسن . مولای هذیل بود. (از تاج العروس ). ابن الندیم در الفهرست کتاب وقف التام را از تألیفا...
روح . (اِخ ) ابن عبید شامی ، مکنی به ابویحیی . تابعی و محدث است .
روح . (اِخ ) ابن عصام بن یزیدبن عجلان ، معروف به جَبَّر و مکنی به ابویعلی یا ابویزید. وی از هشیم و ابن علیه و دیگران روایت دارد. (از ذکر...