اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

روحاء

نویسه گردانی: RWḤAʼ
روحاء. [ رَ ] (اِخ ) دهی است از مضافات رحبه ٔ شام . رجوع به «روحا» و منتهی الارب شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
روحاء. [ رَ ] (ع ص ) مؤنث اَرْوَح . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ، روح . (اقرب الموارد). زنی که در رفتن دو پای او از هم گشاده باشد. |...
روحاء.[ رَ ] (اِخ ) موضعی است میان حرمین بر سی یا چهل میل از مدینه . (منتهی الارب ). جایی است از اعمال فُرْع در فاصله ٔ چهل روز، و بقولی ...
روحاء. [ رَ ] (اِخ ) شهری است که فراء از آن نام برده است . (منتهی الارب ).
روحاء. [ رَ ] (اِخ ) دهی است از مضافات نهر عیسی . (منتهی الارب ). از قرای بغداد بر ساحل نهر عیسی نزدیک سندیه . واﷲ اعلم . (از معجم البلدان ).
فج روحاء. [ ف َج ْ ج ُ رَ ] (اِخ ) بر سی میل است از مدینه . (منتهی الارب ). راهی است بین مکه و مدینه ، و حضرت رسول از این راه به بدر رفت...
روحا مشتق از روحانی و روح و به معنای معنویت و عالم روحانیت است روحا در ایران نام دختر نیز می باشد
روحا. [ رَ ] (اِخ ) در منتهی الارب روحاء و در معجم البلدان روحا (مقصور) آمده است . دهی است از مضافات رحبه ٔ شام . (منتهی الارب ). از قرای رح...
روحا. (اِخ ) یا روها ۞ . نامی است که عربان به شهر اِدِس دادند و ارامنه آن را اوررا ۞ مینامیدند و بعقیده ٔ عربان قدیمیترین شهر آسیاست و اک...
روح ا. [ حُل ْ لاه ] (اِخ ) حضرت عیسی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). لقب عیسی پیغامبر. روح . رجوع به «عیسی » و «روح » در این لغت نامه شود : در ا...
روح ا. [ حُل ْ لاه ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان بیلوار بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع در 12هزارگزی جنوب شرقی مرزبانی و یک هزارگزی ...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.