روح توتیا. [ ح ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بمعنی جست که بعد از سوختن آن را در چشم کشند. (غیاث اللغات ). جست که نوعی از فلزات است و بعربی خارصینی گویند، پس از کشتن آن را در چشم کشند، علامی فهامی در آیین اکبری مینویسد: نزد برخی روح توتیا، جست است ، معلوم میشودکه گروهی منکر این معنی اند. (آنندراج )
: از گرد خطش که خضر عیسی نفس است
شد کوره ٔ روح توتیا دیده ٔ من .
تأثیر (از آنندراج ).
|| بمعنی شراب نیز آمده است . (از غیاث اللغات ) (از آنندراج )
: ای ساقی حریفان ،در بوته ٔ خمارم
در خاک این جسد ریز، آن روح توتیا را.
علی نقی کمره ای (از آنندراج ).
|| جیوه . (ناظم الاطباء). و رجوع به روح و روحانی شود. || نوعی از رصاص و قلعی . (ناظم الاطباء).