اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

رود

نویسه گردانی: RWD
رود. (ص ) لوت . عریان . روت . لخت . (یادداشت مؤلف ) :
گر باغ بماند ساده بی گل
ور شاخ بماند رود بی بر
ملک ملک ارسلان جهان را
چون باغ بهشت کرد یکسر.

مسعودسعد.


|| مرغ و گوسفندی که پر و موی او را تمام کنده باشند و بروغن بریان کرده باشند. (برهان قاطع). مرغ که بآب گرم پر و موی از او دور کنند. (آنندراج ). مرغ یا گوسپند کشته که پر وموی آنها را کنده باشند. (ناظم الاطباء). امروز اروت = آرید= آورود گویند. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). رجوع به اروت شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۴۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
رود /rud/ (اسم) [قدیمی] فرزند پسر یا دختر: ◻︎ زهی دولت مادر روزگار / که رودی چنین پرورد در کنار (سعدی۱: ۴۰)، ◻︎ خواهی که بر‌نخیزدت از دیده رود خون / د...
رود /rud/ (اسم) (موسیقی) [قدیمی] ۱. سرود؛ نغمه. ۲. آرشه. ۳. تار و رشته‌ای که بر روی ساز کشیده می‌شود. ۴. ساز. ⟨ رود زدن: [قدیمی] ساز زدن. فرهنگ فارسی ...
رود /rud/ معنی نهر بسیاربزرگی که به دریا می‌ریزد؛ شط. فرهنگ فارسی عمید مترادف و متضاد ۱. جدول، جویبار، جوی، رودخانه، نهر ۲. جگربند، جگرپاره، فرزند، ک...
رؤد. [ رُءْدْ ] (ع ص ، اِ) زن جوان نیکو. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رَأد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به رأد شود. || بن ...
دم رود. [ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان هویان بخش ویسیان شهرستان خرم آباد با 250 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ خرم آباد و چشمه . ساکنان از ط...
رود آب . [ دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رودخانه رودکده . رجوع به رود و رودخانه شود : چنین گفت با لشکر افراسیاب که چون من گذر یابم از رود آ...
رود زم . [ دِ زَ ] (اِخ ) رودخانه ای است مشهور. رودخانه ای است ، و بعضی گفته اند نام شهری است که این رود از پهلوی آن میگذرد. (حاشیه ٔ دیوان...
رودژم . [ دِ ژَ ] (اِخ ) نام رودخانه ای است مشهور. (برهان قاطع) (از آنندراج ). رجوع به رود زم شود.
رود نو. [ ن َ ] (اِخ ) دهی کوچک است از دهستان بهمئی سردسیر بخش کهگیلویه ٔ شهرستان بهبهان واقع در 17هزارگزی غرب قلعه اعلا مرکز دهستان و 30ه...
سه رود. [ س ِ ] (اِ مرکب ) سه تار است که طنبور سه تار بسته باشد و بعضی گویند چنگ ، رباب و بربط است . (برهان ) (ناظم الاطباء).
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲۵ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
علی محمد عالیقدر
۱۳۹۰/۰۱/۱۵ Iran
0
0

در کتاب حدودالعالم، رود به معنی مس آمده است: سردن شهری است اندر میان دو رود نهاده؛ جایی آبادان و خرم؛ اندر کوه وی معدن رود است. (ص 136) اینک توصیف این شهر از معجم البلدان: ولایتی است بین فارس و خوزستان از اعمال فارس، در آن جا معدن مس پیدا می شود که به شهرها و ولایات دیگر برده می شود.


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.