رود
نویسه گردانی:
RWD
رود. [ رَ ] (ع مص ) جستن . (منتهی الارب ). طلب کردن . (از اقرب الموارد). ریاد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || آب و علف جستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). راد اهله مرعی او منزلا؛برای اهل خود چراگاه و منزل جستجو کرد. (از اقرب الموارد). || شدآمد کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). صاحب معجم متن اللغة و اقرب الموارد این معنی را در ذیل رَوَدان آورده و چنین معنی کرده اند: آمدن ورفتن بدون اطمینان . رادت المراءة روداً؛ بسیار رفت وآمد کرد زن به خانه ٔ همسایگان . (از اقرب الموارد). در یک جای آرام نگرفتن زن و گشتن وی در خانه های همسایگان . (از معجم متن اللغة). رَوَدان . (از معجم متن اللغة) (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || سبک وزیدن باد. (از اقرب الموارد). بجنبش آمدن و نسیم وار وزیدن باد. (از معجم متن اللغة). رَوَدان . (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة). رود. (معجم متن اللغة).
واژه های همانند
۲۴۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
رودفاریاب . (اِخ ) دهی است از دهستان گیسکان بخش برازجان از شهرستان بوشهر واقع در 36هزارگزی شرق برازجان و در جنوب کوه بزپر. منطقه ٔ کوهستان...
رود آراستن . [ ت َ ] (مص مرکب ) آراستن رود. راست و میزان کردن رود برای نواختن آهنگی مخصوص . آماده ساختن و کوک کردن رود برای برآوردن سرود ...
سیمینه رود. [ ن َ / ن ِ ] (اِخ ) تاتائو. طاطائوچای . سیمین رود. رودی است در کردستان و آذربایجان غربی که از کوههای سقز و بانه سرچشمه گرفته ، پ...
رود کهکشان . [ دِ ک َ ک َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سفیدیی است که در آسمان از کواکب سحابی در شب نمایان باشد و به عربی مجره گویند. (لغت م...
زاینده رود. [ ی َ دَ ] (اِخ ) زنده رود. نام کتابی است که زنده ازرم حکیم سپاهانی زردشتی ، بروزگار خسروپرویز در شناسائی روان پاینده پرداخته ...
زاینده رود. [ ی َ دَ / دِ ] (اِخ ) معروف است و نام رود مشهور اصفهان است . (آنندراج ). نام رودخانه ٔ اصفهان است و زنده رود هم همان است . (فرهنگ...
زاینده رود. [ ی َ دَ / دِ ] (اِخ ) رودخانه ٔ نکا، از رودهای مازندران است که پس از بیرون از زیر پل قدری که جلو میرود زاینده رود نام دارد و پس...
زاینده رود. [ ی َ دَ / دِ ] (اِخ ) بلوک کوچکی است درکنار رودخانه ٔ نکا «از رودخانه های مازندران ». (از ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابی...
زنگانه رود. [ زَ گا ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) نام سازیست که زنگیان در روز جنگ نوازند. (برهان ) (ازجهانگیری ) (از ناظم الاطباء). و نام سازی است ک...
زنگانه رود. [ زَ گا ن َ / ن ِ ] (اِخ ) نام رودخانه ای است که از پهلوی زنگان می گذرد. (برهان ) (غیاث ). وزنگان شهریست . (غیاث ). یکی از پنج رو...