روزی رسان . [ رَ ] (نف مرکب ) روزی رساننده . || (اِخ ) کنایه از ذات باری . (از لغت محلی شوشتر)
: گرم نیست روزی ز مهر کسان
خدایست رزاق و روزی رسان .
نظامی .
غم روزی مخورتا روز ماند
که خود روزی رسان روزی رساند.
نظامی .
دگر روز باز اتفاق اوفتاد
که روزی رسان قوت و روزیش داد.
سعدی .
بمنعم نداده ست روزی رسان
مگر بهر آسایش مفلسان .
امیرخسرو دهلوی .
ز هر توشه کامد ز روزی رسان
مرادی به بی توشه ای می رسان .
امیرخسرو دهلوی .
بی مگس هرگز نماند عنکبوت
رزق را روزی رسان پر میدهد.
صائب .
خدایست رزاق و روزی رسان .
؟
-
امثال :
ضامن روزی بود روزی رسان .
(جامع التمثیل ).