روشن نهاد. [ رَ
/ رُو ش َ ن ِ ] (ص مرکب ) روشن گهر. آنکه سرشت روشن داشته باشد. (آنندراج ). آنکه خوی و نهاد وی تابان و منور باشد. (ناظم الاطباء)
: برآسود درویش روشن نهاد
بگفت ایزدت روشنایی دهاد.
سعدی (بوستان ).
غلامش به دست کریمی فتاد
توانگر دل و دست و روشن نهاد.
سعدی (بوستان ).
در زیر سنگ حادثه گم شد ز من کلیم
آن دل که همچو آینه روشن نهادبود.
کلیم کاشی (از آنندراج ).
و رجوع به روشن گهر شود.