رو گرفتن . [ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب )حجاب داشتن (زنان مسلمه ). پوشیدن روی با چادر یا روبند یا نقاب به رسم مسلمانان . در حجاب بودن . پوشیدن زن چهره را از مردان نامحرم . حجاب کردن زن . پرده کردن زن . حجاب چون زنان مسلم داشتن . (از یادداشت مؤلف ). || پوشیدن رخ از شرم و حیاء و محجوب شدن . (آنندراج ). پوشیدن رو. (غیاث اللغات )
: دیدم به جانبش ز حیا روی خود گرفت
مردی گمان نداشت که از وی نهان شود.
وحید (از آنندراج ).
-
روی کسی گرفتن ؛ کنایه از قبول سؤال کردن و روی او نگه داشتن . (آنندراج )
: آخر گرفت از ما آن روی دلگشا را
از ما گرفت او را نگرفت روی ما را.
محسن تأثیر (از آنندراج ).
- || تسخیر کردن . (آنندراج )
: چون زلف روی ماه لقایی گرفته ایم
بر پای او فتاده و جانی گرفته ایم .
مفید بلخی (از آنندراج ).