رؤی
نویسه گردانی:
RWY
رؤی . [ رُ ئی ی ] (ع ص ، اِ) نیک منظر. || دیدار نیک . (از ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۱۸۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۹ ثانیه
بهر روی . [ ب ِ هََ ] (ق مرکب ) بهر صورت . بهر حال : ز فرمان شه ننگ و بیغاره نیست بهر روی کِه ْ را ز مِه ْ چاره نیست .اسدی .
دژم روی . [ دُ ژَ / دِ ژَ ] (ص مرکب ) تیره روی . افسرده و غمگین و روی درهم کشیده : بیامد دژم روی تازان براه چو بردند جوینده را نزد شاه . فرد...
دوست روی . (ص مرکب ) محبوب و مطبوع . (ناظم الاطباء).دوستدار. دوست . مهربان . مقابل دشمن روی : در حلق جان ز بس که فکندم طناب تن شد جان دوست...
راست روی . [ رَ ] (حامص مرکب ) مقابل کجروی . راه راست و مستقیم رفتن : تیرخدنگ شاه به کلک تو داد شغل تا راستی و راست روی گیرد از خدنگ . سو...
خیره روی . [ رَ / رِ ] (ص مرکب ) بی حیا. بی شرم . (آنندراج ). خیره رو : پرخدویی زشت خویی خیره رویی خربطی . سوزنی .برون تاخت خواهنده ٔ خیره روی ن...
واک روی. الف. (واک رَوی) این عبارت که از دو واژۀ نامتجانس «واک»، که همان واژۀ انگلیسی «walk» بمعنی «راه رفتن»، و «رَوی»، از مصدر «رفتن»، ساخته شده، می...
نیک روی . (ص مرکب ) نیک رو. رجوع به نیک رو شود : ای نیک نام ای نیک خوی ای نیک دل ای نیک روی ای پاک اصل ای پاک رای ای پاک طبع ای پاک دین...
نیم روی . (اِ مرکب ) نیم رو. نیمه ای از صورت و رخساره . نیم رخ . یک طرف صورت .- نیم روی بر خاک نهادن ؛ نیم رو خاکی کردن . گونه بر خاک سائیدن...
تند روی. {تُ}. (ص.). تر رُخساره، کنایه از ناخوش و بی دل و دماغ. پژمالو ،افسرده. غناک. غَمَنده. مصیبت دیده،اندوهناک. ماتم زده. بی رونق.ورشکست شده، ////...
رفت و روی . [ رُ ت ُ ] (مص مرخم ، اِ مرکب ) یا رفت و رو. رفت و روب . (فرهنگ فارسی معین ) : سه چیز به شما میراث گذاشتیم رفت و روی و شست و...