رؤی
نویسه گردانی:
RWY
رؤی . [ رُ ئن ] (ع اِ) ج ِ رؤیا. (منتهی الارب ). رجوع به رؤیا شود.
واژه های همانند
۱۸۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
نان آتش روی . [ ن ِ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب عالمتاب . (برهان قاطع) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از انجمن آرا).
نیمه بربسته روی . [ م َ / م ِ ب َ ب َ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) که نیمه ای از صورت را در نقاب نهفته است . که نصف روی را پوشانده است : بگشتی د...
روی در. [ دَ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای ششگانه بخش بستک شهرستان لار. حدود از شمال به دهستان درزوسایبان ، از شمال خاوری به شهرستان سیرج...
روی در. [ دَ ] (اِخ ) ده مرکز دهستان روی در بخش بستک شهرستان لار. سکنه ٔ آن 1116 تن و آب آن از چشمه و محصول عمده ٔ آنجا غلات و خرما است . ...
روی دل . [ دِ ] (ص مرکب ) متواضع. متبسم . ملایم . حلیم . (ناظم الاطباء).
روی گر. [ گ َ ] (ص مرکب ) سفیدگر. آنکه با قلعی ظروف مسین را انداید و سفید کند. (از یادداشت مؤلف ). صفار و قلعین گر. (ناظم الاطباء). آنکه ظروف...
روی گری . [ گ َ ] (حامص مرکب ) سفیدگری . شغل و پیشه ٔروی گر. (ناظم الاطباء). عمل و شغل روی گر. صفاری . || (اِ مرکب ) دکان روی گر. (یادداشت مو...
روی نه . [ ن ِه ْ ] (اِ مرکب ) روینه . نقابی که بر روی اندازند. (ناظم الاطباء). رجوع به رویوانه شود.
روی نما. [ ن ُ / ن ِ / ن َ ] (اِ مرکب )روی نمای . رونما. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). هدیه ای که در دیدار نخستین روی عروس بر او دهند : باز و جز با...
روی شویه . [ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) روی شوی . روشو. نوعی از سفیدآب که با آن صورت را می شویند. (ناظم الاطباء). رجوع به روشو و روشور شود.