اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

روی

نویسه گردانی: RWY
روی . (ن مف مرخم / نف مرخم ) مخفف روییده و روینده . (یادداشت مؤلف ).روییده . (از آنندراج ). و اغلب به صورت ترکیب آید.
- خودروی ؛ خودرو. که خودش روییده باشد. که کسی آن را نکارد :
خواب از خمار باده ٔ نوشین بامداد
بر بستر شقایق خودروی خوشتر است .

سعدی .


رجوع به همین مدخل در حرف «خ » شود. || (فعل امر) امر به روییدن . (آنندراج ). رجوع به روییدن شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۸۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۷۸ ثانیه
تهی روی . [ ت َ/ ت ِ / ت ُ رَ / رُو ] (حامص مرکب ) گمراهی و ضلالت و بی راهی . || مسافرت . (ناظم الاطباء). رجوع به تهی رفتن و تهی رو و تهی و...
پاک روی . [ رَ ] (حامص مرکب ) عمل آنکه پاکرو باشد. پارسائی .
بهر روی . [ ب ِ هََ ] (ق مرکب ) بهر صورت . بهر حال : ز فرمان شه ننگ و بیغاره نیست بهر روی کِه ْ را ز مِه ْ چاره نیست .اسدی .
روی بند. [ ب َ ] (نف مرکب ) که روی خود یا دیگری را بگیرد. که روی ببندد. || (اِ مرکب ) روبند و نقاب و برقعی که زنان بر روی اندازند. (ناظم ...
روی پوش . (نف مرکب ، اِ مرکب ) روپوش . آنچه روی را بپوشد. (یادداشت مؤلف ). روپوش و برقع. رجوع به روپوش شود. || لباس که بر زبر دیگر جامه ه...
روی آور. [ وَ ] (نف مرکب ) روی آورنده . روکننده . توجه کننده . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به روی آوردن شود.
دژم روی . [ دُ ژَ / دِ ژَ ] (ص مرکب ) تیره روی . افسرده و غمگین و روی درهم کشیده : بیامد دژم روی تازان براه چو بردند جوینده را نزد شاه . فرد...
خجل روی . [ خ َ ج ِ ] (ص مرکب ) شرم زده . خجلت کشیده . شرمگین . با صورت خجلت زده ۞ . || مجازاً باحیا. باشرم . باآزرم .
خرس روی . [ خ ِ ] (ص مرکب ) آنکه صورتش چون صورت خرس است . زشت صورت . کریه الوجه : خرسر و خرس روی و سگ سیرت خر گرفته بکول خیک شراب .سوزنی .
خرم روی . [خ ُرْ رَ روی ْ ] (ص مرکب ) خوشروی . بشاش : غلام روی آن ماهم کز او گشتم خوش و خرم که خوش لب عذرخواهی بود و خرم روی دلخواهی .امیر...
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۱۸ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.