روی
نویسه گردانی:
RWY
روی . (اِمص ) رو. روب . اسم مصدر از رُفتن ، در رفت و روی . (از یادداشت مؤلف ).
واژه های همانند
۱۸۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
حرف روی . [ ح َ ف ِ رَ وی ی ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) یکی از حرفهای قافیه . شمس قیس گوید: حرف آخر کلمه ٔ قافیت چون از نفس کلمه باشد آنرا ...
پیش روی . [ ش ِ ] (ق مرکب ) مقابل پشت سر. در حضور. پیش رو. جلو : گردان در پیش روی بابزن و گردناساغرت اندر یسار باده ات اندر یمین . منوچهری ....
تازه روی . [ زَ / زِ ] (ص مرکب ) کسی که رویش مانند گل باطراوت باشد و لطیف و شادمان و مسرور و متبسم و خندان .(ناظم الاطباء). گشاده روی . مسرو...
شعله روی . [ ش ُ ل َ / ل ِ ](ص مرکب ) شعله رخ . تابنده روی . (ناظم الاطباء). شعله دیدار. شعله رخسار. (آنندراج ). و رجوع به شعله رخ شود.
میان روی . [ رَ ] (حامص مرکب ) میانه روی . اعتدال که نه افراط باشد و نه تفریط. (ناظم الاطباء).
میانه روی . [ ن َ / ن ِ رَ ] (حامص مرکب ) حالت میانه رو. اعتدال . قصد. اقتصاد. دوری از افراط و تفریط.(یادداشت مؤلف ). اعتدال و اقتصاد و نه تفری...
ناخوش روی . [ خوَش ْ / خُش ْ ] (ص مرکب ) ناخوش دیدار. ترشروی . مقابل خوشروی . رجوع به خوشروی شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
کربنات آبدار روی؛ هیدروکربنات روی؛ هیرو زینکیت