روی گشاده . [ گ ُ دَ
/ دِ ] (ن مف مرکب ) آنکه چهره اش بی حجاب باشد. (فرهنگ فارسی معین ). طلق الوجه . برهنه روی . (یادداشت مؤلف )
: روی گشاده ای صنم طاقت خلق می بری
چون پس پرده می روی پرده ٔ صبر می دری .
سعدی .
|| خندان . بشاش . (فرهنگ فارسی معین ). گشاده روی .