روی نما. [ ن ُ
/ ن ِ
/ ن َ ] (اِ مرکب )روی نمای . رونما. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). هدیه ای که در دیدار نخستین روی عروس بر او دهند
: باز و جز باز کنون روی نیارند نمود
گاه آن است که سیمرغ شود روی نمای .
فرخی .
ندارد این زمی و آب هیچ کار جز آنک
بجهد روی نما را همی دهند اجری .
ناصرخسرو.
جان پیشکشت سازم اگر پیش من آیی
دل روی نمایت دهم ار روی نمایی .
خاقانی .
بر سر خاقنی اگر دست فروکنی سزد
کاوست دلی و نیم جان روی نمای چون تویی .
خاقانی .
بادا عروس بخت ترا زینتی که چرخ
هر ساعتش به روی نما صد جهان دهد.
؟ (از انجمن آرا).
رجوع به رونما شود.