اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ره آموز

نویسه گردانی: RH ʼAMWZ
ره آموز. [ رَه ْ ] (نف مرکب ) راه آموز. استاد. راهنما.رهبر. تعلیم دهنده . (از یادداشت مؤلف ) :
ره آموز تو اندر کارها روح الامین بادا.

فرخی .


ره آموز و روزی ده و چاره گر
بود این سه مربی پدر را پدر.

اسدی .


تا چون تو کله دوختن آموختی از ما
بر دست و گریبان تو باشیم ره آموز.

سوزنی .


رجوع به راه آموز شود. || کتابهای گید ۞ . (یادداشت مؤلف ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.