اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ره بردن

نویسه گردانی: RH BRDN
ره بردن . [ رَه ْ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) راهی شدن . عازم شدن . رفتن . (یادداشت مؤلف ) :
من ره نمی برم مگر آنجا که کوی دوست
من سر نمی نهم مگرآنجا که پای یار.

سعدی .


|| راه پیدا کردن . (فرهنگ فارسی معین ) :
اندر بیابانهای سخت ره برده ای بی راهبر
وین از توکل باشد ای شاه زمانه وز یقین .

فرخی .


رهی نمی برم و چاره ای نمی یابم
بجز محبت مردان مستقیم احوال .

سعدی .


- ره بردن به کسی یا جایی ؛ بدو یا بدانجا دسترسی یافتن . بدان پی بردن . بدان راهنمایی شدن :
چراغی است در پیش چشم خرد
که دل ره به نورش به یزدان برد.

اسدی .


- || راهنمایی کردن بدان سوی :
گرت رای باشد به حکم کرم
به جایی که می دانمت ره برم .

سعدی (بوستان ).


رجوع به راه بردن در همه ٔ معانی شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.