ره کردن . [ رَه ْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) راه کردن . هدایت کردن . راهنمایی کردن . (یادداشت مؤلف )
: بگفتا مرا زود آگه کنید
روان را سوی روشنی ره کنید.
فردوسی .
|| نفوذ کردن .راه یافتن
: دگرکاین تهمتش بر طبع ره کرد
که خسرو چشم هرمز را تبه کرد.
نظامی .
طاعت از دست نیاید گنهی باید کرد
در دل دوست به هر حیله رهی باید کرد.
نشاط اصفهانی .
رجوع به راه کردن در همه ٔ معانی شود.