ری
نویسه گردانی:
RY
ری . [ رَ / رِ ] (اِ) وزنی معادل چهار من تبریز یعنی صدوشصت سیر. (یادداشت مؤلف ).
- ری بزرگ ؛ سه هزار مثقال است . (از یادداشت مؤلف ).
- ری کردن ؛ افزودن وزن آرد پس از رشته و خمیر شدن . زیاده شدن وزن آرد پس از آنکه با آب سرشته شود. (یادداشت مؤلف ). رجوع به ریع شود.
واژه های همانند
۳۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
گوارنه ری . [ ن ِ ] (اِخ ) ۞ گوارنه ریوس . خانواده ای از سازفروشان کرمن ۞ (ایتالیا) در قرن هفدهم و هجدهم م .
ری اردشیر. [ رَ ی ِ اَدَ ] (اِخ ) ری . (یادداشت مؤلف ). رجوع به ری شود.
به زبان محلی دوان یکی از روستاهای توابع کازرون به معنی بنشین روی زمین می باشد
درون یا نزدیک شهر تهران: سنگلج، مسگرآباد، پامنار، دولاب، خانی آباد، نازی آباد، یافت آباد، وسفنارد (وصفنارد)، مهرآباد، پلائین، خورآذین، دَرشت (دوریست، ...