ریزه خوار. [ زَ
/ زِ خوا
/ خا ] (نف مرکب ) ریزه خور. که خرده های ریز پس مانده ٔ کسی را بخورد. ریزه خور
: درگاه سیف دین را نقد است خوان رضوان
ادریس ریزه خوارش و ارواح میده آور.
خاقانی .
جهد کن تا ریزه خوار خوان دل باشی از آنک
نسر طائر را مگس بینی چو دل بنهاد خوان .
خاقانی .
-
ریزه خوار احسان یا نعمت یا انعام کسی ؛ متنعم از نعمت و احسان وی . مرهون منت و احسان او: ریزه خوار خوان انعام توایم . (از یادداشت مؤلف ). رجوع به ریزه خور شود.