اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ریزه ریزه

نویسه گردانی: RYZH RYZH
ریزه ریزه . [ زَ / زِ زَ / زِ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) پاره پاره . ذره ذره . پارچه پارچه . (ناظم الاطباء). هسیس . (منتهی الارب ) :
ریزه ریزه صدق هرروزه چرا
جمع می ناید در این انبار ما.

مولوی .


چو گربه درنربایم ز دست مردم چیز
ور اوفتاده بود ریزه ریزه برچینم .

سعدی .


- ریزه ریزه باران ؛ قسمی گل دوزی با ابریشم بر عرقچین و غیره . (یادداشت مؤلف ).
- ریزه ریزه کردن ؛ پاره پاره کردن . به قطعات کوچک بریدن یا شکستن : پاره پاره و ریزه ریزه اش می کردم چنانکه هیچ نماند. (کتاب المعارف ).
- ریزه ریزه کرده ؛ پاره کرده شده . شکسته شده به پارچه های کوچک . (از ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
بالا سنگ ریزه . [ س َزِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اسفیورد شورآب بخش مرکزی شهرستان ساری که در 4 هزارگزی جنوب باختری ساری بر کنار راه فرع...
حسن آباد آب ریزه . [ ح َ س َ دِ زِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کرون بخش نجف آباد شهرستان اصفهان در 50 هزارگزی باختر نجف آباد و نه هزارگزی جنوب...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.