گفتگو درباره واژه گزارش تخلف ریش نویسه گردانی: RYŠ ریش . [ رَ / رَی ْ ی ِ ] (ع ص ) کلأ ریش ؛ گیاه بسیاربرگ . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ۞ رجوع به رَیّش شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۸۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه واژه معنی ریش سفید ریش سفید. [س َ / س ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) مرد معمر و سالخورده که آن را به ترکی «آق سقّال » گویند. (آنندراج ). پیرمردو مسن . (از ناظم الاطباء).... ریش بلند ریش بلند. [ ب ُ ل َ ] (ص مرکب ) دارای ریشی بلند و دراز. (یادداشت مؤلف ). ریش توپی ریش توپی . [ توپ ْ پی ] (ص مرکب ) توپ ریش . تپه ریش .ریش تپه . (از یادداشت مؤلف ). رجوع به ریش تپه شود. ریش سیاه ریش سیاه . (ص مرکب ، اِ مرکب ) مرد جوان . (ناظم الاطباء). مقابل ریش سفید. (آنندراج ). ریش شدن ریش شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مجروح شدن . زخم شدن . (یادداشت مؤلف ). انعقار. (تاج المصادر بیهقی ). قرح . (از تاج المصادر بیهقی ) (دهار). اعتقا... ریش کشان ریش کشان . [ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) در حال کشیدن ریش . (یادداشت مؤلف ): پیادگان قاضی وی را ریش کشان به محکمه بردند. (یادداشت مؤل... ریش قرمز ریش قرمز. [ ق ِ م ِ ] (اِخ ) ۞ لقبی که به فردریک اول امپراتور روم غربی داده شده است . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به فردریک شود. سینه ریش سینه ریش . [ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب )کسی که سینه اش ریش بود. کسی که به بیماری سینه دچاراست . || غمگین . دردمند. (ناظم الاطباء). ریش گاوی ریش گاوی . (حامص مرکب ) حماقت و بی تمیزی . (مجموعه ٔ مترادفات ص 127). صفت ریش گاو. ابلهی و نادانی . (یادداشت مؤلف ). گولی . ابلهی . (امثال و ح... کلان ریش کلان ریش . [ ک َ ] (ص مرکب ) صاحب ریش کلان . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). هلفوف . هلوف . (منتهی الارب ). لحیانی . (دهار). تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۹ ۶ ۷ ۸ ۹ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود