ریش سفید. [س َ
/ س ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) مرد معمر و سالخورده که آن را به ترکی «آق سقّال » گویند. (آنندراج ). پیرمردو مسن . (از ناظم الاطباء). سال خورد. پیر و کهنه . (ازمجموعه ٔ مترادفات ص
82). || رئیس و سرکار.(ناظم الاطباء). کنایه از رئیس و مهتر، و آن را ارباب هم گویند. (آنندراج ). مردی پیر که ریش سفید دارد. پیر ایل و طایفه که به حکم او عمل کنند. رئیس طایفه و قبیله . پیرطرف شور در امور. محترم ترین یا سالخورده ترین مردان ده یا ایل و عشیرتی : ریش سفیدان ده یا قبیله و غیره ؛ معمرین آن . (یادداشت مؤلف )
: جز نام ز روشنایی روزم نیست
چون ریش سفیدی که بود ریش سیاه .
محمد سعید اشرف (از آنندراج ).
-
ریش سفیدان اصناف یا صنف ؛ رؤسای صنف
: و مقرر بود که ناظر بیوتات و محتسب الممالک مستوفی اصفهان و ریش سفیدان صنف را در یکجا حاضر سازد. (تذکرةالملوک ص
10). تعیین کدخدایان محلات و ریش سفیدان اصناف با مشارالیه است . (تذکرة الملوک ص
47).
-
ریش سفیدان ایلات و اویماقات ؛ بزرگان و رؤسای ایلات
: به دستور ایضاً ارقام و پروانجات ... مقرر گردیده باشد و حکام و کلانتران و مستوفیان و لشکرنویسان و مالکان و ریش سفیدان ایلات و اویماقات و غیره محال متعلقه به ایشان ... باشد. (تذکرةالملوک ص
44).
-
ریش سفیدان درویشان و اهل معارک ؛ رؤسایی که تصدی امور مربوط به درویشها ومعرکه گیران را به عهده داشتند
: دیگر تعیین ریش سفیدان درویشان و اهل معارک و امثال اینها با ایشان است . (تذکرةالملوک ص
50).
-
ریش سفید اطبای سرکار خاصه ؛ حکیم باشی . پزشک مخصوص شاهان صفوی . (از تذکرةالملوک ص
20).
-
ریش سفید حرم ؛ رئیس حرمسرا. (از تذکرةالملوک ص
19).
-
ریش سفید خواجه های حرم ؛ رئیس و بزرگ خواجه های حرمسرا. (تذکرةالملوک ص
18 و
19).
-
ریش سفید سرکار جبه دارباشی ؛ رئیس و بزرگ جبه داران . (تذکرةالملوک ص
29).
-
ریش سفید سرکارقورچی باشی ؛ رئیس صنف قورچیان و قاطبه ٔ ایلات و اویماقات ممالک محروسه . (تذکرةالملوک ص
7).
-
ریش سفید صاحب جمعان ؛ رئیس گروه صاحب جمع اموال . (تذکرةالملوک ص
12).
-
ریش سفید عزبان ؛عزب باشی . رئیس فراشان دفتر و عزبان . (تذکرةالملوک ص
43).
-
ریش سفید غلامان ؛ رئیس غلامان . (تذکرةالملوک ص
7).
-
ریش سفید کل آقایان ؛ که بزرگ و رئیس همه ٔ آقایان بود. ایشیک آقاسی باشی . (تذکرةالملوک ص
8).
-
ریش سفید کل یساولان صحبت و ایشیک آقاسیان دیوان و آقایان و قاپوچیان دیوان و یساولان و جارچیان دیوان ؛ ایشیک آقاسی باشی یعنی رئیس آنان . (تذکرةالملوک ص
8).
-
ریش سفید مین باشیان و یوزباشیان و جارچیان و ریکایان و قاطبه ٔ تفنگچیان ؛ تفنگچی باشی . (تذکرةالملوک ص
9).
-
ریش سفید یوزباشیان و مین باشیان و... ؛ توپچی باشی . (تذکرةالملوک ص
13).
|| کدخدای محله و ده . (ناظم الاطباء). رئیس دیه . (یادداشت مؤلف ).