ریة
نویسه گردانی:
RY
ریة. [ ی َ ] (ع اِ) آنچه بدان آتش افروزند از لته و هیزم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || شش . (منتهی الارب ). تسهیل رئة به همزه . (از اقرب الموارد). رجوع به ریَه و رئة شود. || نوع . (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
ریة. [ رَی ْ ی َ ] (ع اِمص ) سیرابی . (ناظم الاطباء). لغتی است در ریَّة. (منتهی الارب ). || (ص )عین ریة؛ چشمه ٔ بسیارآب . (منتهی الارب ) (از ...
ریة. [ ری ی َ ] (ع اِمص ) سیرآبی ، گویند: من این ریتک ؛ ای من این ترتوون الماء. (ناظم الاطباء). || (ص ) عین ریة؛ چشمه ٔ بسیارآب . (از اقرب...
ریة. [ ی َ ] (ع مص ) وری . (ناظم الاطباء). افروخته شدن آتش . (منتهی الارب ). || آتش جستن از آتش زنه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بیر...
ریة. [ رَی ْ ی َ ] (اِخ ) موضعی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بلوک وسیعی است در اندلس در سمت قبله ٔ قرطبه که به جزیرةالخضراء چسبیده است ...
ریه . [ رَی ْه ْ ] (ع مص ) ناپدیدشدن سراب . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). نمودن و ناپدیدشدن : راه السراب . (منتهی الارب ). || آمدن و رفتن مرد. ...
ریه .(اِ) خاک شور. (برهان ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (ازفرهنگ جهانگیری ). || شوره . (ناظم الاطباء)(برهان ) (آنندراج ). || (اِمص ) افتادگی و ...
ریه . [ ی َ / ی ِ ] (از ع ، اِ) ریة. رئة. شش . (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از غیاث اللغات ) (دهار). عضوی است غیرحساس . (از قانون ابن سینا چ ت...
ریه . [ رِ ی ِ ] (اِخ ) دهی از بخش شهریار شهرستان تهران . دارای 186 تن سکنه . آب آن از قنات و محصول عمده ٔ آنجا غلات و صیفی و انگور و راه ...
رئة. [ رِ ءَ ] (ع اِ) شش ، و هاء بدل از یاء است . ج ، رآت ، رئون . (آنندراج ). و رجوع به ریه شود.
ریح . (ع اِ) باد. ج ، اَرواح ، اَریاح ، رُیاح ، ریَح .جج ، اَراویح ، اَراییح . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). باد. (ت...