اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

زآط

نویسه گردانی: ZʼAṬ
زآط. [ زِ] (ع مص ) سخت بانگ و خروش کردن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). || (اِ) زنگله ای است که بر اسب و شتر آویزند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). یا آنکه زئاط جلجل است . و این ماده تنها در کتاب عباد بنقل از ابن عباد آمده است . (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۳۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
ذات سنة. [ ت َ س َ ن َ ] (ع ق مرکب ) بسالی . درسالی .
ذات بیض . [ ت ُ ] (اِخ ) (روضة...) یاقوت در معجم این نام را بی هیچ شرحی آورده و تنها در عقیب آن گوید: قال منذربن درهم : و روض من ریاض ذ...
ذات حاج . [ ت ُ ] (اِخ ) موضعی است میان شام و مدینه و حاج جمع حاجت است .
ذات خیم . [ ت ُ ] (اِخ ) موضعی است میان مدینةو دیار غطفان . (معجم البلدان یاقوت ). جائی است به دیار غطفان . (المرصع). جایگاهی به مدینة. (الم...
ذات خیم . [ ت ُ ] (اِخ ) از بلاد مهره است به یَمَن دور. (المرصع). رجوع به ذات الخیم شود.
ذات ذرو. [ ت ُ ذَ ] (اِخ ) رجوع بذرو شود.
ذات شفة. [ت ُ ش َف َ] (ع اِ مرکب ) کلمه : کلّمته فما رَد علی ّ ذات شفة؛ با وی گفتم و او یک کلمه پاسخ نکرد یا هیچ نگفت .
ذات ظلف . [ ت ُ ظِ ] رجوع به ذوات الاظلاف شود.
ذات شهر. [ ت َ ش َ رِن ْ ] (ع ق مرکب ) به ماهی . در ماهی .
ذات ضغن . [ ت ُ ض ِ ] (ع ص مرکب ) ناقة ذات ضغن ؛ ماده اشتری دوستار وطن یعنی جایباش خویش . ای مائلةٌ الی وطنها؛ اشتر ماده که شوگاه خویش دو...
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۳۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.