زاغ رنگ . [ رَ ] (ص مرکب ) برنگ زاغ . کنایت از شب و هر چیز سیاه
: برآمد زاغ رنگ و ماه پیکر
یکی میغ از فراز کوه قارن .
منوچهری .
چو روز سپید از شب زاغ رنگ
برآمد چو کافور از اقصای زنگ .
نظامی .
همه زیور روم شد زاغ رنگ
بروم اندر آمد شبیخون زنگ .
۞نظامی .