گفتگو درباره واژه گزارش تخلف زاق نویسه گردانی: ZʼQ زاق . (اِ) بچه ٔ هر چیز را گویند. (برهان قاطع) (آنندراج ). ۞ و رجوع به زاق و زیق و زاقدان شود. || (ص ) کبود. ازرق . زاغ . رجوع به زاغ شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۶۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه واژه معنی زاغ زرع زاغ زرع . [ غ ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) زاغ بزرگ را غداف و زاغ کوچک را زاغ و زاغ الزرع نیز خوانند. مأکول اللحم است . گویند زیادت از ... زاغ سبز زاغ سبز. [ غ ِس َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به زاج سبز شود. زاغ پینه زاغ پینه . [ غ ِ ن َ / ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) زاغ پیسه است . (فرهنگ شعوری ). و آن مصحف است . زاغ دشتی زاغ دشتی . [ غ ِ دَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) زاغ دشت است . رجوع به زاغ دشت و غراب الزرع و زاغ شود. زاغ پیسه زاغ پیسه . [ غ ِ س َ / س ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) زاغ دورنگ . (فرهنگ شعوری ). نام این پرنده در زبان فارسی کلاغ زاغی ، زاغی ، زاغچه ، مستک... زاغ اهلی زاغ اهلی . [ غ ِ اَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مقابل زاغ دشت رجوع به زاغ ده باش شود. زاغ بانگ زاغ بانگ . (اِ مرکب ) مقلوب بانگ زاغ . آواز زاغ : بر گلت آشفته ام بگذار تا در باغ وصل زاغ بانگی میکنم بلبل هم آوائیم نیست .سعدی . زاغ البصر این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. زاغ سیاه زاغ سیاه . [ غ ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) زاغ سیه . قسمی از کلاغ در کردستان یافت میشود که قد آن تا 67 سانتیمتر میرسد ۞ و دارای منقاری خمید... زاغ کبود زاغ کبود. [ غ ِ ک َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به زاج کبود و کات کبود و زاج ازرق شود. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۷ ۶ ۷ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود