اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

زاق

نویسه گردانی: ZʼQ
زاق . (اِ) بچه ٔ هر چیز را گویند. (برهان قاطع) (آنندراج ). ۞ و رجوع به زاق و زیق و زاقدان شود. || (ص ) کبود. ازرق . زاغ . رجوع به زاغ شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
زاغ کمان . [ غ ِ ک َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سه گوشه ٔ کمان ، لیکن تنها لفظ زاغ بدین معنی مستعمل نیست چنانچه بعضی گمان برده اند. (آنندر...
زاغ سفید. [ غ ِ س ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به زاج سفید و زاگ سفید شود.
زاغ سه پر. [ غ ِ س ِ پ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از تیر است (آنندراج ) : دو زاغ کمان چون پرید ازسه سرگذر کرد زاغ سه پر از سه سر.سعید...
زاغ و زوغ .[ غ ُ ] (از اتباع ) در تداول عامه ، اولاد و کسان و فرزندان خردسال . رجوع به زاق و زیق و زاغ و زیغ شود.
زاغ و زیغ. [ غ ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) زاغ و زوغ است و رجوع به زاق و زیق شود.
زاغ گرفتن . [ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) مجازاً عیب گرفتن و طعنه زدن . (فرهنگ نظام ). طعنه زدن و استهزا کردن . بدین معنی کلاغ گرفتن نیز بیاید...
زاغ آشیان . (اِ مرکب ) مقلوب آشیان زاغ . آشیانه ٔ زاغ . لانه ٔ زاغ : سعدی بقدر خویش تمنی وصل کن سیمرغ ما چه لائق زاغ آشیان تست .سعدی .
زاغ دورنگ . [ غ ِ دُ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به زاغ پیسه شود.
گردنه ٔ زاغ . [ گ َ دَ ن َی ِ ] (اِخ ) گردنه ای است در راه خرم آباد و بروجرد.
زاغ ده باش . [ غ ِ دِه ْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) زاغ اهلی است که بعربی قققه گویند. رجوع به منتهی الارب و اقرب الموارد ۞ و زاغ اهلی و...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۷ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.