اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

زال زر

نویسه گردانی: ZʼL ZR
زال زر. [ ل ِ زَ ] (اِخ ) نام پدر رستم است که ولایت نیمروز و زاولستان داشت و او را دستان و دستان زند و زر نیز خوانند.(شرفنامه ٔ منیری ). پدر رستم گویند به اعتبار سرخی چهره چه رنگ او سرخ و موی او سفید بود. (برهان قاطع). ۞ و او را زال زر نیز گفته اند بواسطه ٔ سپیدی موی بسیم شبیه بود... ۞ و گاهی بر سیم بطریق مجاز زر اطلاق کنند. (آنندراج ). مؤلف تاریخ سیستان آرد: زرنگ بدان گفتندی [ سیستان ] را که بیشتر آبادانی و رودها و کشت زارها زال زر ساخت چنانکه زالق العتیق گویند اندر پیش زره و زالق الحدیث ۞ که معرب کرده اند، آن زال کهن است و زال نو و او را مردمان سیستان زرورنگ خواندندی زیرا که موی او راست به زر کشیده مانستی ۞ :
همی پور را زال زر خواند سام
چو دستان ورا کرد سیمرغ نام .

فردوسی .


زال زر اندر ازل زلزال ابروی تو دید
در ازل شد خنگ ساز از هول آن زلزال زال .

قطران .


رشته تا یکتاست آن را زور زالی بگسلد
چون دوتا شد عاجزآید از گسستن زال زر.

سنائی .


ماه نو ابروی زال زر و شب رنگ خضاب
خوش خضاب از پی ابروی زر آمیخته اند.

خاقانی .


چون منصفی نیابی چه معرفت چه جهل
چون زال زر نبینی چه سیستان چه بست .

خاقانی .


کیخسرو است زال و همام است زال زر
مهلان او تهمتن توران ستان ماست .

خاقانی .


|| بمعنی پیر فرتوت . (حاشیه ٔ دکتر معین بر برهان قاطع).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.