زام
نویسه گردانی:
ZʼM
زام . (ع اِ) چهاریک از هر چیز: زام من النهار؛ چهاریک از روز. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۲۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
ذأم . [ ذَءْم ْ ] (ع مص ) خرد و حقیرداشتن کسی را یا چیزی را. خوار شمردن . ذیم . حقیر داشتن . (تاج المصادر بیهقی ). || عیب کردن کسی یا چیزی ...
به باور، به گمان، به تصور
ذام والسام . [ م ُ وَس ْ سا ] (ع اِمرکب ) (الَ ...) از اتباع است . موت . مرگ ، و در حدیث عایشة است که به یهود گفت : علیکم الذام و السام . والد...
به باور خویش، به گمان خویش، به تصور خویش